در جایی از تاریخ زندگی میکنیم که زندگی انسان بسیار پیچیده تر از پیشینیانش شده است. روابط اقتصادی و سیاسی و سرنوشت افراد در سطح کلان شکل میگیرد و تصمیمات بزرگ دولتهاست که زندگی ملتهایشان را میسازد. یکی از مهمترین و جدیترین مسائلی که انسان امروز درگیر آن است اقتصاد است. اقتصاد مشخصهای است که سطح زندگی در یک کشور را تعیین میکند و در رضایت افراد از زندگی نقش اساسی را ایفا میکند. بحرانهای اقتصادی در سطح جهان ریشهی بسیاری از انقلابها بودهاند و دولتهایی که توانستهاند رفاه اقتصادی را تامین کنند تا حد زیادی توانستهاند رضایت ملتهایشان را جلب کنند و سالهای آرام و بیدغدغهای را بگذرانند. دارون عجم اوغلو و جیمز رابینسون اقتصاددانان مشهوری در سطح جهاناند که کتابی تحت عنوان چرا ملتها شکست میخورند نوشتهاند. این کتاب نقش اقتصاد در بازی جهانی را تحلیل کرده است.
درباره کتاب چرا ملتها شکست میخورند؛ تحلیل اقتصادجهانی
کتاب چرا ملتها شکست میخورند با عنوان اصلی «why nations fall: the origins of power, properity and poverty» سال 2012 منتشر شده است. این کتاب ریشههای فقر و قدرت در ملتها را بررسی کرده و به اقتصاد از دریچهی سیاست نگاه کرده است. کشورهای در حال توسعه مطلب مهم دیگری است که این کتاب روی آن تمرکز کرده است.
«احمد میدری» اقتصاددان و معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، سال 92 مقدمهی مفصلی بر ترجمهی کتاب چرا ملتها شکست میخورند به فارسی نوشته است. او در این مقدمه مباحث کتاب را تحلیل کرده است و معتقد است مطالعهی این کتاب برای سیاستمداران به خصوص سیاستمداران در کشورهای در حال توسعه بسیار مفید است. در بخشی از مقدمهی میدری آمده است: «مشکل سیاستمدار عموما کمبود علم و دانش نیست. مشکل دوراهی حفظ قدرت سیاسی از طریق قربانی کردن منافع عمومی یا تامین منافع عمومی و از دست دادن تدریجی قدرت سیاسی است.... گروهی از اقتصاددانان، از جمله منکور اولسون و داگلاس نورث، به مانند نویسندگان این کتاب بر اهمیت دو راهی سیاستمدار تاکید کردهاند.»
مروری بر فصلهای کتاب چرا ملتها شکست میخورند
متن اصلی کتاب با پیش درآمدی آغاز شده ست که در آن نویسندگان دربارهی موضوع و محتوای کتاب و هدفشان از نگارش آن مطالب را آوردهاند. این پیش در آمد بر این مساله تاکید دارد که ریشهی نارضایتی فقر است و کلید حل مسائل جهان را در اقتصاد میبیند. در ادامهی کتاب نویسندگان در پانزده فصل نظریات خود را شرح دادهاند. عناوین فصلهای کتاب چرا ملتها شکست میخورند به شرح زیر است:
فصل اول: خیلی نزدیک، خیلی متفاوت
فصل دوم: نظریههایی که جواب نمیدهند
فصل سوم: تولید فقر و غنا
فصل چهارم: تفاوتهای کوچک و برهههای سرنوشت ساز ۱: وزن تاریخ
فصل پنجم: من آینده را دیدهام، و نتیجه بخش است: رشد تحت سلطه نهادهای استثماری
فصل ششم: جدایی
فصل هفتم: نقطه عطف
فصل هشتم: در سرزمین ما نه: موانع توسعه
فصل نهم: توسعه معکوس
فصل دهم: «پراکندگی رفاه»
فصل یازدهم: چرخه تکاملی
فصل دوازدهم: چرخه شوم
فصل سیزدهم: امروزه چرا ملتها شکست میخورند
فصل چهادهم: در همشکستن قالب
فصل پانزدهم: «فهم فقر و غنا»
در پایان کتاب نیز منابع استفاده شده در کتاب به صورت جداگانه و با جزئیات آمده است تا خوانندهی علاقهمند بتواند دربارهی هر آنچه میخواهد مطالعات بیشتر و کاملتری داشته باشد. در ادامه نیز منابع نقشههایی که در کتاب استفاده شدهاند آمده است تا اطلاعات کتاب هرچه مستندتر در اختیار خواننده باشد.
نقدها و نظرات درباره کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟
کتاب چرا ملتها شکست میخورند در سرا سر جهان توانسته است توجهات زیادی را به خود جلب کند. در ایران نیز متخصصان زیادی به این کتاب توجه نشان دادهاند و دربارهی آن نقدها و نظرات مختلفی منتشر شده است. «علی رضا قلی» نویسندهی کتاب «جامعه شناسی نخبه کشی» در جلسهی نقد کتاب چرا ملتها شکست میخورند گفته است: «کتاب چرا ملته شکست مخورند با مفروضات مشخصی پیش نرفته است و نقطه ضعفی دارد که جغرافیا را نادیده میگیرد و به فرهنگ تاریخی نگاه نمیکند.»
«بیل گیتس» میلیارد معروف آمریکایی نیز نقدها و نظراتش را دربارهی چرا ملتها شکست میخورند منتشر کرده است. در بخشی از نقد مالک اپل بر این کتاب آمده است: «من تحليل نويسندگان را مبهم و ساده يافتم. فراتر از نهادهاي سياسي و اقتصادي فراگير در مقابل استخراجي. آنها عليرغم وجود تاريخ و منطقه، كليه عوامل موثر ديگر را ناديده گرفتهاند. عبارتها و مفاهيم اصلي واقعا تعريف نشدهاند و آنها هرگز توضيح نميدهند كه چگونه يك كشور ميتواند به سمتي حركت كند كه نهادهاي فراگيرتري داشته باشد.»
جوایز و افتخارات کتاب چرا ملتها شکست میخورند؟
کتاب چرا ملتها شکست میخورند جوایزی را هم از آن خود کرده است. سال 2012 این کتاب در لیست نامزدهای جایزهی کتاب اقتصادی سال «فایننشیال تایمز و مک کینزی» قرار گرفت و توانست جایزهی کتاب سیاسی «پدی پاور و سیاست کلی» را به دست آورد.
همچنین چرا ملتها شکست میخورند توانسته است جوایز «لیونل گلبر» و «آرتور راس» را در سال 2013 از آن خود کند
دربارهی نویسندگان؛ از دارون عجم اغلو تا جیمز رابینسون
دارون عجم اوغلو اقتصاددان آمریکایی متولد ترکیه در سال 1967 است. او تحصیلات ابتداییاش را در ترکیه گذرانده و برای گذراندن تحصیلات عالی راهی انگلستان شده است. او در دانشگاه یورک درس خوانده و مدرک دکترای خود را از مدرسهی اقتصاد لندن دریافت کرده است. یک سال بعد عجم اوغلو به استخدام انستیتو فناوری ماساچوست درآمد و از سال 1993 استاد این دانشگاه است.
دارون عجم اوغلو از سال 2006 عضو پیوستهی فرهنگستان هنر و علوم آمریکاست. این اقتصاددان جوایز مختلفی را هم از آن خود کرده است که مهمترین آنها مدال «جان بیتز کلارک» است.
دارون عجم اوغلو کتابها و مقالات مختلفی نیز در زمینههای اقتصادی دارد که از میان آنها میتوان به کتابهای «ریشههای اقتصادی دیکتاتوری و دموکراسی» و «معرفیای بر رشد اقتصادی مدرن اشاره کرد»
جیمز رابینسون سیاست دان و اقتصاددان انگلیسی است که در سال 1960 به دنیا آمده است. او تحصیلات دانشگاهیاش را در مدرسهی اقتصاد لندن آغاز کرده و دکترایش را از دانشگاه ییل در امریکا دریافت کرده است.
دکتر رابینسون در دانشگاههای زیادی از جمله دانشگاه کالیفرنیا، دانشگاه برکلی و دانشگاه ملبورن تدریس کرده است. او همچنین سالهای بین سال 2004 تا 2015 را در دانشگاه هاروارد فعالیت کرده و در حال حاضر استاد دانشگاه شیکاگو است.
او در دوران فعالیتش کتابهایی را نیز به چاپ رسانده است. از میان آثار جیمز رابینسون میتوان به کتابهای «نقش نخبگان در پیشرفت اقتصادی»، «پیشرفت آفریقا از نگاه تاریخی» و «آزمایشهای طبیعی تاریخ» اشاره کرد.
چرا ملتها شکست میخورند؛ ترجمه به فارسی
کتاب چرا ملتها شکست میخورند کتابی تخصصی است. این کتاب را محسن میردامادی استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و محمد حسین نعیمی پور به فارسی برگرداندهاند. «علیرضا بهشتی» این ترجمه را ویرایش کرده است. چرا ملتها شکست میخورند را نشر روزنه روانهی بازار کتاب ایران کرده است.
در بخشی از کتاب چرا ملتها شکست میخورند میخوانیم
اقتصاد مدار ۳۸ درجه
در تابستان ۱۹۴۵، زمانی که جنگ جهانی دوم رو به پایان بود استعمار ژاپن در شبه جزیره کره از هم فروپاشید. یک ماه از تسلیم بدون قید و شرط ژاپن در ۱۵ آگوست همان سال نگذشته بود که کره در مدار ۳۸ درجه به دو حیطهی نفوذ تقسیم شد. جنوب، توسط ایالات متحده اداره میشد و شمال، توسط روسیه. در ژوئن ۱۹۵۰، زمانی که کره جنوبی به اشغال ارتش کره جنوبی به اشغال ارتش کره شمالی در آمد صلح پر تنش و جنگ سرد میان دو ابرقدرت جای خود را به جنگ خونین کره داد. در ابتدا کره شمالی تهاجمات گستردهای را سازماندهی کرد و «سئول» پایتخت جنوب را گرفت، اما تا پاییز به کلی عقب رانده شد. از آن پس بود که «هوانگ پیونگ وو» و برادرش از هم جدا شدند. هوانگ پیونگ وون خوش اقبال بود که پنهان شد و از افتادن به دست ارتش کره شمالی گریخت. او در جنوب اقامت گزید و به عنوان یک داروساز مشغول به کار شد. برادر وی پزشکی بود که در سئول، مجروحان ارتش کره جنوبی را درمان میکرد. با عقب نشینی کره شمالی او را به شمال بردند. این دو که در سال ۱۹۵۰ از هم جدا شده بودند پس از یک جدایی طولانی ۵۰ ساله در سال ۲۰۰۰ برای اولین بار یکدیگر را در سئول ملاقات کردند؛ یعنی پس از آن که سرانجام دو دولت توافق کردند برنامهی محدودی را برای پیوند مجدد خانوادهها به اجرا درآورند.
برادر «هوانگ پین وون» به عنوان پزشک در نیروی هوایی به کار گرفته شد، که در یک دیکتاتوری نظامی شغل خوبی به حسای میآمد. اما در کره شمالی حتی آنهایی که از امتیازات ویژه برخوردار بودند وضعشان تعریفی نداشت.