بخت بیدادگر (داستان 1 زندگی پراگ 1941- 1968) از هدا مارگولیوس کووالی،ترجمه از راضیه خشنود،نشر ماهی : برای یک نظام تمامیتخواه کار دشواری نیست که مردم را در جهل نگه دارد. به محض آنکه به خاطر «درک ضرورتها»، انضباط حزبی، همرنگی با نظام و شکوه و افتخار سرزمین مادری از آزادیات چشم پوشیدی، از حق خود برای فهمیدن حقیقت صرفنظر کردهای. اندک اندک، قطره قطره، شیره زندگیات کشیده میشود، درست مثل اینکه رگ دستت را زده باشی، به همان قطعیت. بخت بیدادگر از مشهورترین کتابها در باب زندگی زیر سایه کمونیسم است. داستان زنی که از چاه سیاه نازیسم جان به در میبرد تا به مغاکی بس عمیقتر و ظلمانیتر فروغلتد، یعنی اتحاد جماهیر شوروی، آرمانشهری که ویرانشهر شد. نویسنده میکوشد با کلمه، تنها ابزار بیقدرتان، این چرخهی غمانگیز امید و نومیدی را به تصویر بکشد، چشمانتظار روزی که آفتاب آزادی را غروبی نباشد.
کتاب بوروکراسی از لودویگ فون میزس،ترجمه از رسول قنبری،نشر روزنه : میزس در این کتاب میگوید که انتخاب ما باید یکی از این دو باشد: سازماندهی اقتصادی منطقی براساس قیمتهای بازار یا دستورات خودسرانه بوروکراتهای دولتی. راه سومی وجود ندارد. او در این کتاب توضیح میدهد که چگونه بوروکراسی نمیتواند هیچ چیزی را به نحوی مناسب یا دستکم براساس علم اقتصاد مدیریت کند. کتاب، انتقادی ویرانگر و بنیادی است، بسط انتقاد میزس از سوسیالیسم. کتابی که هرگز پاسخی از سوی مخالفانش دریافت نکرد. کتاب میزس که مدتها پیش از آن که اقتصاددانان نظریه انتخاب عمومی به این موضوع بپردازند نوشته شده بود، بوروکراسی را هم در جهت مناقع شخصی اشخاص میداند و هم آن را از نظر اقتصادی غیرعقلانی توصیف میکند (در نتیجه نقدهای نظریه انتخاب عمومی مدرن را بهبود میبخشد). چیزی به نام بازآفرینی حکومت وجود ندارد: اگر به دنبال آن هستیم که حکومت کارهایی را برای ما انجام دهد، طبیعتاً این کارها را بوروکراسیها ناکارآمد انجام خواهند داد؛ و بوروکراسی ذاتی ناکارآمد دارد. این کتاب کوچک در زمانی نوشته شده است که اقتصادهای غربی روزبهروز بیشتر در دامان بوروکراتیزاسیون میغلتیدند.
کتاب تئوریهای توطئه و مردمی که آنها را باور میکنند از جوزف اوسینسکی،ترجمه از کیوان شعبانی مقدم،نشر طرح نو : تئوریهای توطئه بخشی از شرایط زندگی انسانی هستند و با توجه به تعداد و تنوع بالای آنها، احتمال زیادی دارد که همة ما به یک یا چند تئوری توطئه باور داشته باشیم. حتی اگر از این بابت احساس نگرانی نکنیم، یک دلیل عمده وجود دارد که بررسی آنها را ضروری میسازد: ما باید با تئوریهای توطئه و افرادی که آنها را باور میکنند زندگی کنیم و منطقی است که انتظار داشته باشیم برخی تئوریها، باورمندان را وادار به اقدام کنند. تئوریهای توطئه معمولاً با نوعی یقین و پاسخِ مطلق همراهاند که به مذاقِ ذهنهای سادهانگار و ابهامگریز، بسیار دلنشین و خوشایند میآیند. بهطور قطع بسیاری از توطئهها فقط زاییدة ذهن افرادند اما صِرفِ زیر سؤال بردن همة تئوریها، کار درستی نیست. شوربختانه بسیاری از مطالعاتی که تاکنون در مورد تئوریهای توطئه انجام گرفتهاند چیزی جز دنبال کردنِ خطوط ایدئولوژیک نبودهاند و برچسب «تئوریسین توطئه» تبدیل به برچسبی برای شیطاننمایيِ مخالفان سیاسی یا ایدئولوژیک و درعینحال، عاقل و باهوش جلوه دادنِ خود شده است. اما واقعیت این است که مراجع معرفتيِ ما همیشه درست نمیگویند و نمیتوان هر چیزی را که به عنوان تئوری توطئه برچسبگذاری میشود بهسادگی نادیده گرفت. تاریخ بشر به ما میگوید که برخی انسانهای قدرتمند واقعاً مرتکب توطئههایی میشوند. واترگیت، ماجرای دریفوس، سرنگونی دکتر مصدق و بسیاری موارد دیگر نشان میدهند که توطئههایی در عالم واقع رخ میدهند. اساساً راز تداوم تئوریهای توطئه این است که نسبتی با واقعیت دارند. اگر یک تئوری توطئه کاملاً منتزع از واقعیت باشد دوام نمیآورد.