جملاتی از کتاب در باب اعتماد به نفس اثری از آلن دوباتن

جملاتی از کتاب در باب اعتماد به نفس اثری از آلن دوباتن

 

شاید همه‌ی ما اعتماد به نفس را هدیه‌ای الهی از سوی خداوند بدانیم که فقط به افرادی خاص عطا شده است. این موضوع را احتمالا در لحظاتی به یاد میاوریم که تصمیم داریم کاری که برایمان سخت است انجام دهیم. کارهایی مانند حل معادلات ریاضی به اعتماد به نفس چندانی احتیاج ندارند اما پیشنهاد ازدواج دادن به کسی که دوستش داریم یا درخواست اینکه همسفرمان صدای موسیقی‌اش را کم کند، از این کارها است. حالا چه باید بکنیم؟

آلن دوباتن در کتابش در باب اعتماد به نفس، مجموعه مهارت‌ها، ایده‌ها و افکاری را به شیوه‌ای نظام‌مند به ما می‌آموزد که با آموختن آن‌ها به تدریج می‌توانیم اعتماد به نفس را در خودمان بیشتر کنیم.

 

افراد دارای اعتمادبه‌نفس پایین هنگام مواجهه با هرکسی پیش‌فرضشان این است که آن‌ها همه انسان‌هایی عاقل، منطقی، هوشمند، دارای قضاوت صحیح و مسلط بر خودشان هستند. اگر علی‌رغم این ویژگی‌ها، افراد خاصی همچنان در اینترنت علیه ما منفی‌بافی می‌کنند یا مایهٔ رنجش ما می‌شوند، قطعاً این حملات صحیح هستند.

نقطهٔ آغازِ راهِ رسیدن به اعتمادبه‌نفس بالا این است که هر روز صبح قبل از اینکه از منزل بیرون برویم، با اعتقاد تمام به خود بگوییم که خل‌وچل هستیم، عقب‌افتاده، احمق و کودن هستیم. بدین ترتیب می‌پذیریم که قدری کار احمقانه، چندان اهمیت زیادی ندارد.

بسیاری از دستاوردها نتیجهٔ نبوغ یا مهارت بالاتر نبوده‌اند، بلکه فقط حاصل نوعی سرزندگیِ روحی بوده که ما آن را اعتمادبه‌نفس می‌نامیم.

ما خود را از درون می‌شناسیم، اما دیگران را فقط از بیرون می‌بینیم. از نگرانی‌ها و تردیدهای درونی خود آگاه هستیم، درحالی‌که آنچه از دیگران می‌دانیم، تنها کارهایی است که انجام می‌دهند و حرف‌هایی است که به ما می‌گویند

نوع خاصی از عدم اعتمادبه‌نفس وجود دارد که هنگامی بروز می‌کند که به رتبه و مقام خود شدیداً وابسته شویم؛ در این صورت هر موقعیتی که جایگاه ما را به خطر بیاندازد، اعتمادبه‌نفس ما را شدیداً تهدید می‌کند.

ما خود را از درون می‌شناسیم، اما دیگران را فقط از بیرون می‌بینیم. از نگرانی‌ها و تردیدهای درونی خود آگاه هستیم، درحالی‌که آنچه از دیگران می‌دانیم، تنها کارهایی است که انجام می‌دهند و حرف‌هایی است که به ما می‌گویند. این منابع اطلاعات بسیار محدود و نسبتاً گزینشی هستند.‌ اغلب ناگزیر در ذهنمان به این نتیجه می‌رسیم که جزء انسان‌های عجیب و غریب و شورشگر هستیم. بااین‌حال، واقعیت این است که نتوانسته‌ایم درک کنیم که دیگران نیز مانند ما شکننده هستند. گرچه شاید ندانیم چه عاملی باعث آزار درونیِ افراد قابل‌تحسین گشته است، اما می‌توانیم مطمئن باشیم که قطعاً چنین عاملی وجود دارد. ممکن است دقیقاً ندانیم آن‌ها از چه چیزی پشیمان هستند، اما چنین حس آزاردهنده‌ای در آن‌ها نیز وجود دارد.

ظرفیت داشتن اعتمادبه‌نفس بالا تا اندازهٔ زیادی به سختی‌هایی مربوط می‌شود که با آن‌ها روبرو خواهیم شد. متأسفانه، روایت‌های موجود به دلایل متعدد شدیداً گمراه‌کننده هستند. داستان‌هایی گرد ما را گرفته‌اند و دست‌به‌دست هم دادند تا موفقیت را ازآنچه هست، ساده‌تر جلوه دهند. بدین ترتیب اعتمادبه‌نفسی که برای مواجهه با مشکلات لازم است، ناخواسته در ما از بین می‌رود.

تردید ما ناشی از احساس خطر است. هر حرکتی، خطراتی را به ذهنمان متبادر می‌کند. شاید خریدن خانهٔ جدید کار درستی نباشد، تغییر شغل ممکن است منجر به شکست ما شود، شخص موردعلاقه‌مان ممکن است ما را نپذیرد و شاید از ترک رابطهٔ قبلی پشیمان شویم؛ اما منفعل بودن هم بدون هزینه نیست. چون هنگامی‌که برحسب نوعی ذهنیت متعارف به انفعال تن بدهیم، با مسئله‌ای مواجه می‌شویم که حتی از شکست ترسناک‌تر است: یعنی مواجهه با این تراژدی که زندگی‌مان را هدر داده‌ایم.

عمدتاً افراد فاقد اعتمادبه‌نفس عقیده دارند تاریخ به اتمام رسیده است؛ درحالی‌که افراد دارای اعتمادبه‌نفس اعتقاد دارند تاریخ همچنان در حال پیشروی است و چه‌بسا روزی حتی خودشان تاریخ‌ساز شوند.

یکی از بزرگ‌ترین سرچشمه‌های نومیدی این است که تصور کنیم امورات باید سهل‌تر از آن چیزی باشند که واقعاً هستند. تسلیم می‌شویم، نه به خاطر خودِ دشواریِ امور، بلکه به این دلیل که انتظار نداشتیم این‌قدر سخت باشند.

ما هر روز زندگی خود را با این باور ذهنی شروع می‌کنیم که افراد شایسته و قابل‌تحسین اصلاً هیچ شباهتی به ما ندارند.