جملاتی از کتاب دختری که رهایش کردی رمانی عاشقانه از جوجو مویز

جملاتی از کتاب دختری که رهایش کردی رمانی عاشقانه از جوجو مویز

 

کتاب دختری که رهایش کردی رمانی عاشقانه از نویسنده‌ی انگلیسی جوجو مویز است. جوجو مویز در این کتاب سعی داشته با وارد کردن خواننده به دوران جنگ جهانی اول و مسائل و مشکلاتش داستانی را رقم بزند که صد سال بعد در سال ۲۰۰۲ رازهای نهفته‌ی آن کشف می‌شود. داستان به صورت موازی در دو زمان اتفاق می‌افتد و علاوه بر عشقی که میان شخصیت‌های اصلی داستان و همسرانشان وجود دارد مشکلات و درگیری دو شخصیت خانم را نشان می‌دهد. روایت تلخ دوران جنگ و تاثیرات مخرب آن بر زندگی افراد آن دوران، همچنین درگیری‌های بانوان جوان برای زندگی و تلاش برای عشق خود از درونمایه‌های اصلی این کتاب است.

 

 

«انجام کار اشتباه فقط برای اولین‌بار سخته، بعدش دیگه عادی می‌شه.»

«همیشه فکر می‌کنم توانایی پول درآوردن برای امرار معاش از طریق انجام کاری که آدم دوست داره و دلش می‌خواد، می‌تونه بزرگ‌ترین هدیه‌ی زندگی به آدم باشه.»

زندگی با همه‌ی مشکلات و شکاف‌ها، متوقف نمی‌شود.

بعضی‌وقت‌ها زندگی سراسر پُر می‌شود از موانعی که حتا نمی‌شود پا را برای قدم بعدی جلوی پای دیگر گذاشت.

مردا براشون راحت‌تره که اتم‌ها رو بشکافن و کشورا رو غارت کنن تا این‌که سر دربیارن توی سر یه زن چی می‌گذره.»

«اونا باید ببینن که جایگزینی برای جعبه‌های کوچکی که توش زندگی می‌کنن وجود داره. اونا می‌فهمن که محیط اطراف‌شون روی احساسات‌شون تأثیرگذاره.»

زندگی، با همه‌ی نابسامانی، ارزش زیادی دارد.

اون تابلو بهم یادآوری می‌کرد که دنیا پُر از قشنگیه و توش عوضِ ترس و حکومت نظامی فقط می‌شه از هنر و لذت و عشق حرف زد.

همیشه چیزایی که زود تموم می‌شن کامل‌تر به نظر می‌رسن.

مشکلات فقط از دل یک اعتقاد کورکورانه پدید می‌آیند