کتاب چرا تا حالا نمیدانستم (تکنیکهایی برای مقابله با چالشهای زندگی) : وقتی به عنوان روانشناس و مشاور روبروی مراجعان مینشینیم، صرفنظر از رویکرد درمانیمان، بخشی از زمان جلسات را صرف آموزش دادن به آنها درباره مشکلاتشان میکنیم. آموزشهای پایهای مانند ماهیت ذهن، انگیزه و احساسات، ترس و تردید و استرس و اضطراب، افسردگی، سوگ و سایر مشکلات و اختلالاتی که کم هم نیستند. به تبع این شناخت و بینش، مراجعان به تکنیکها یا مهارتها و رهنمودهایی نیاز دارند تا بتوانند با به کارگیری آنها در زندگی رومزه، بر مشکلات خود غلبه کنند. پس نمیتوان مسائلی مانند شناخت سوگیریهای فکری، لزوم ورزش و تحرک، بهداشت خواب، تغذیه مناسب، روابط سالم، زندگی هدفمند و معنادار و به طور کل ابعاد مختلف انسانی را در جلسات درمان نادیده گرفت. این همان کتابی است که از لحاظ آموزش به مراجعان، به کمک رواندرمانگران میآید، چرا که زبان آن ساده، موجز و قابلفهم است، و البته کاملاً علمی و مبتنی بر پژوهش نوشته شده است. هر بخش آن به یک موضوع خاص مانند مقابله با خلق پایین، تردید به خود، استرس، ترس و... میپردازد و علاوه بر ارائه برخی بینشها، مهارتهایی را نیز در هر حیطه معرفی میکند. اگر خلاصه بگوییم، این کتاب در زمره کتابهای خودیاری قرار میگیرد، و درمانگران، مراجعان، دانشجویان، و افراد عادی میتوانند آن را مطالعه کنند و تکنیکهای آن را در زندگی روزمره به کار بگیرند.
کتاب سمزدایی از مغز (غلبه بر اضطراب افسردگی خشم و توهم به کمک علم) مغز ما گاهی مسموم میشود. شاید علت آن، خشم، افسردگی، اضطراب، تنش یا شاید شکستهای عاطفی و روابطی باشد که به بنبست رسیده است. علت هر چه هست، این ناخوشیهای ذهنی موجب انباشت مواد شیمیایی در مغز و مسمومیت آن میشود. در این هنگام، چارهای نیست جز سمزدایی از این عضو مهم بدن. در این میان کتاب پیش رو، برای تمام کسانی نوشته شده است که تمایلی ندارند کسی به آنها بگوید برای رفع این مشکل، چه کار بکنند یا چه کار نکنند، بلکه بهدنبال ابزار مناسبی هستند که با کمک آن، خودشان مغز خود را از شر این سموم خلاص کنند.
کتاب دیدار با 2 دریا (40 روایت داستانی درباره شمس و مولانا) : من شمسم. نیامدم مولانا را آرام کنم. آمدم ناآرااش کنم. آشوبی زیبا به پا کنم. بیخودی و عاشقی نو نثار آوردهام. خلعت زیروزبر، دهل عتاب، دف مستی، بوسهی آتش عشق بر جبین سرد سواد او. جرقهای بر هیمههای هیاهوی او، بر همهی او. سوختنی سازنده هدیه آوردم. آمدم او را زندهتر کنم، بارانی بر بیابان جان، وزش ابدی بهاری در زمستان. تمنای گوارای گلویی برای آواز. آمدم تا مولانا را سفر دهم از شیخی به شادی، از خوف و زهد، به امن و ذوق. آمدم این غزالیخوان عاشق کنم. من با مولانا به زبان آتش سخن میگویم. به زبان رقص، به زبان دف، به زبان نی، به زبان باد، به زبان هرچه بادا باد!
کتاب شفای زندگی (من همیشه از جانب خدا محافظت و راهنمایی میشوم) : هر تفکری که درباره خحودمان داشته باشیم، به حقیقت میپیوندد. به عقیده من همه از جمله خود من مسئول تمام اتفاقات زندگی اعم از خوب و بد در زندگیمان هستیم. هر فکری که از سرمان میگذرد، آینده ما را خلق میکند. هر یک از ما با افکار و احساساتمان تجربیات خود را خلق میکنیم. افکاری که به آنها میاندیشیم و حرفهایی که میزنیم تجربیات ما را خلق میکنند. ما موقعیتها ار ایجاد میکنیم و سپس با مقصر دانستن دیگران قدرت خود را نادیده میگیریم. هیچکس، هیچجا و هیچچیزی بر ما تسلطی ندارد زیرا اندیشههایمان تنها در دستان خود ماست. هنگامی که صلح و هماهنگی و تعادل در ذهنمان برقرار میکنیم این ویژگیها در زندگیمان نیز تجلی میکنند.