نئولیبرالیسم یکی از آن ایسم هایی است که در کشور ما بد فهمیده شده است. سرنوشت آن بیشباهت به سرنوشت لیبرالیسم در اوایل انقلاب اسلامی نیست. در آن زمان، بدون فهم درستی از لیبرالیسم، بیشتر از آن بهمثابه یک فحش و برچسب برای افراد استفاده می شد. در این زمان هم باز بدون فهمی صحیح، البته این بار از نئولیبرالیسم، بیشتر از آن بهمثابه یک ناسزا برای اشخاص استفاده می شود. شگفتا که در این بین بعضاً کسانی را نئولیبرال معرفی می کنند که کوچکترین نسبتی با آن ندارند. شوربختانه، این بدفهمی ها را بعضاً در بین اساتید دانشگاه و دانشجویان شاهدیم و حتی برخی از آن ها تا آنجا پیش رفته اند که نئولیبرالیسم را مقصر تمام مشکلات و بلایای ارضی و سماوی دانسته، شعار مرگ بر نئولیبرالیسم سر می دهند. از این رو، ضرورت کتاب ها و مقالاتی که نئولیبرالیسم را با نگاهی غیرایدئولوژیک تبیین کنند، احساس می شود.
کتاب حاضر در شش فصل و با زبانی ساده و همه فهم نئولیبرالیسم را کرده، تأکید می کند که ما تنها یک نوع نئولیبرالیسم نداریم. البته همۀ آن ها در مجموعهای از اصول مشترکتد، اما تفاوت¬هایی نیز دارند. کتاب از موج های اول و دوم نئولیبرالیسم می گوید و به ظهور و بروز نئولیبرالیسم در سرتاسر دنیا می پردازد: از آمریکا و اروپا گرفته تا آسیا و آفریقا. در فصل آخر نیز بحران های نئولیبرالیسم را بررسی می کند.
مسئلهی چشم زخم صرفاً یک باور خرافی عقبمانده نیست که موردعلاقهی باستانپژوهان باشد، بلکه آن را باید به چشم یک عامل پرقدرت نگریست که رفتار میلیونها نفر را در سراسر جهان هندواروپایی و سامی تحتتأثیر قرار داده است.
وقتی خواننده دربارهی چشمزخم در فرهنگ مردم هندوستان، ایران، یونان، ایتالیا، رومانی، لبنان و سایر مناطق میخواند، ناخواسته جزئیات مشابهی را بین آنها میبیند و دقیقاً همین موضوع مراد و خواستهی این کتاب است. در اینجا بهوضوح میتوان مدرک قانعکنندهی دیگری ارائه داد دربارهی میان فرهنگی بودن یک مقوله ی فولکلوریک. هدف این کتاب این نیست که صرفاً مواد خامی را در خصوص یک باور عامهی پیچیده به خواننده معرفی کند، بلکه میخواهد به او بینشی اعطا کند تا در مسیر جست وجو و کنکاش خود، دادهها را بیازماید و به دنبال تحلیلشان باشد.
اصطلاح «شستشوی مغزی» اولین بار در سال 1950 ثبت شد، اما این مفهوم قدیمی تر از این تاریخ است: تغییر اجباری و تمام مقیاس های اعتقادات یک فرد. طی 50 سال گذشته این اصطلاح در فرهنگ عامه نفوذ کرده است، گاهی بیشتر شبیه یک شوخی بوده، مردم را از تیتر رسانه ها ترسانده و به افراد و نهادهای بیشماری افترا زده است. همچنین این موضوع از زوایای بسیار نظیر تاریخ، جامعه شناسی، روانشناسی، روان درمانی و بازاریابی و تبلیغات مورد بحث قرار گرفته است. با وجود این همه تنوع، تا به امروز از یک زاویه مغفول مانده است: هر گونه اشاره جدی به مغزهای واقعی. شرح چگونگی تغییر عقاید، چه با اقناع، چه با شکنجه و فریب و چه با زور، همواره روان شناختی بوده است. درک چگونگی عملکرد مغز واقعا به شما کمک می کند تا توضیح بدهید که چگونه یک نگهبان اردوگاه زندانیان داعشی می تواند شاهد قتل عام یک خانواده، از جمله فرزندان خردسال باشد و سپس در قامت پدری مهربان نزد خانواده خود باز گردد. ما معمای تضادهای غیر منطقی و آشکار هستیم. احساسی که از «خویشتن» داریم فقط زاییده ی مغز است، هیچ چیز عرفانی و جادویی در کار نیست، و احتمالا روزی با فناوری و علم کافی، چیستی بودنمان و نحوه عملکردمان قابل پیش بینی و کنترل خواهد بود. کاتلین تیلور، در مقام یک عصب شناس و فیزیولوژیست دانشگاه آکسفورد، در نگارش این کتاب از نثر بسیار محکم و گیرایی بهره برده و روایت های واقعی را در ابتدای بخش های مختلف اثر آورده که به تجربه ادبیات پژوهشی آن افزوده است. او از ایمان به اعتقادات و باورها و چگونگی شکل گیری آنها گفته است، از اینکه حتی بدون آنکه خودمان بدانیم خائنی درون جمجمه مان آنها را تغییر می دهد. با توجه به فناوری و پیشرفت های علمی، اینها موارد مهمی هستند که پیامدهای گسترده ای دارند..............
اُلیویه مورن این پرسش را مطرح می کند که انتقال فرهنگ چگونه انجام می شود؟ او برای این منظور آداب و سنت ها را انتخاب می کند، یعنی چیزهای ساده و آشنایی که ما در زندگی روزمره با آن ها در گیر و مانوسیم. چیزهایی شبیه عادت ها، تشریفات عروسی یا کفن و دفن، شیوه ی لباس پوشیدن، غذاخوردن، توالت رفتن یا حتی جشن ها و آیین های ملی و محلی. معمولا این موضوعات را محققان فرهنگ مردم (فولکلورشناسان) تحقیق می کنند. آن ها آداب و رسوم ملی و محلی را شناسایی و گردآوری می کنند و از طریق رسانه ها، مطبوعات، مجلات، کتاب ها و موزه ها در اختیار مردم قرار می دهند. همچنین این مواد فرهنگی را هنرمندان، کارگردانان فیلم ها، مستندسازان، قصه نویسان و نویسندگان و حتی معلمان و متخصصان تعلیم و تربیت برای هدف های گوناگون استفاده می کنند. موزه ها و گالری ها نیز برای همه ی شهروندان است تا با دیدن آن ها چیزهای جالب در زمینه ی فرهنگ و سنت بیاموزند. اما کار مورن در این کتاب چیز دیگری است. او می خواهد بداند چرا برخی پدیده ها در زندگی و تاریخ ما انسان ها باقی می مانند و بسیاری از پدیده ها نیز دوام نمی آورند و از بین می روند. پدیده هایی که به صورت رسم و آیین یا عادت های جمعی پایدار و ماندگار می شوند چه قابلیت ها و ویژگی هایی دارند و آن ها که از بین می روند چه ویژگی هایی باعث محو شدنشان می شود؟
«ملت آلمان از اصول و آموزه ها، عظمت ادبی و نظریه های وجودی خسته است؛ آنچه که آنها خواستار آن هستند قدرت و قدرت است و هر کس که به آنها قدرت بدهد، برای او ارزش و افتخاری فراتر از حد تصور قائل خواهند بود.»
اینها بخشی از صحبت های «یولیوس فروبل» یکی از سیاستمدران مشهور آن دوران و از اعضای مجمع ملی است. آرزوی خروج از این ماهیت منفعل، سیاستی که آلمانی ها چندین قرن آن را در مرکز اروپا به اجرا گذاشته بودند، در بین همه اعضای حاضر در این مجمع ملی، بسیار پررنگ و برجسته بود؛ در واقع این تمایل وجود داشت که آلمان نیز بتواند همانند سایر قدرت های اروپایی، سیاست قدرت طلبانه و توسعه طلبانه ای را دنبال نماید. البته نزد بیسمارک، چنین آرزوهایی از شدت چندان زیادی برخوردار نبود. وی بعد از سال 1871، همواره امپراتوری آلمان را حکومتی اشباع شده می دانست؛ در واقع پروسی ها در این امپراتوری بسیار راضی بودند. مرزهای نفوذ این امپراتوری تا حدودی به سمت جنوب آلمان نیز گسترش یافته بود؛ اما بعد از بیسمارک، آلمان به صورت حکومتی ناراضی از کار در آمد و به تدریج به یک حکومت ملی بدل گشت؛ بنابراین در بحث مقصر بودن امپراتوری آلمان، نمی توان همه گناه ها را به گردن پروس انداخت؛ در واقع تا زمانی که تسلط پروس در امپراتوری آلمان ادامه داشت، آنها در این امپراتوری بیشتر به عنوان ترمز عمل می کردند تا موتور محرک.